English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6372 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
rugby point U امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
handicap U امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps U امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
Thank you for your efforts. U با تشکر برای تلاش شما.
foraging U تلاش وجستجو برای علیق
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
forages U تلاش وجستجو برای علیق
forage U تلاش وجستجو برای علیق
foraged U تلاش وجستجو برای علیق
to scramble for a living U برای معاش یازندگی تلاش کردن
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
power 0 U تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
biochip U تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
One point for you. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
match point U اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
free handicap U مسابقه با امتیاز تعادلی برای اسبها
handing U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
match points U اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
boundaries U 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundary U 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
rugby point U 3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
carrying U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carried U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
rugby point U 3 امتیاز برای رد کردن توپ از فراز دروازبا پا
carries U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
shut out <idiom> U مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
par U حساب امتیاز استاندارد برای هر بخش از بازی گلف
blocked U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks U یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
best ball U بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
nurses U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurse U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nursed U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
winter book U تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
goal light U چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
overtime U وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
lawn bowling point U یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
competency U تلاش
scrounging U تلاش
endeavor U تلاش
scrounges U تلاش
scrounge U تلاش
quest U تلاش
quests U تلاش
efforts U تلاش
synergic U هم تلاش
search U تلاش
searched U تلاش
searches U تلاش
searchingly U تلاش
endevour U تلاش
effort U تلاش
stressing U تلاش
scrounged U تلاش
stresses U تلاش
set out <idiom> U تلاش
stress U تلاش
full bore U حداکثر تلاش
to lay about U تلاش کردن
level of effort U میزان تلاش
normal force U تلاش عمودی
effort syndrome U نشانگان تلاش
detonation charge U خرج تلاش
design stress resultant U تلاش محاسباتی
scrounge U تلاش کردن
scrounges U تلاش کردن
filler U خرج تلاش
main effort U تلاش اصلی
wild-goose chase U تلاش بیهوده
bursting charge U خرج تلاش
wild goose chase U تلاش بیهوده
scrounged U تلاش کردن
unity of effort U وحدت تلاش
shearing force U تلاش برشی
make a push U تلاش کردن
burster U خرج تلاش
fillers U خرج تلاش
to cast about U تلاش کردن
scrounging U تلاش کردن
wild-goose chases U تلاش بیهوده
endevour U تلاش کردن کوشیدن
main effort U تلاش اصلی نیروها
competence U روح تلاش جدیت
burster tube U لوله خرج تلاش
endeavor U تلاش کردن کوشیدن
bend over backwards to do something <idiom> U سخت تلاش کردن
roll up one's sleeves <idiom> U سخت تلاش کردن
to make a real effort U تلاش جدی کردن
prowling U پرسه زدن تلاش
inert filling U خرج تلاش بی اثر
compete U تلاش و جدیت کردن
burster course U مسیرانفجار خرج تلاش
all out U با تمام قدرت و تلاش
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
put up a good fight <idiom> U سخت تلاش کردن
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
main attack U تلاش اصلی نیروها
admissible stress U تلاش قابل قبول
competed U تلاش و جدیت کردن
competes U تلاش و جدیت کردن
last-ditch U وابسته به آخرین تلاش
prowled U پرسه زدن تلاش
prowls U پرسه زدن تلاش
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
put someone's best foot forward <idiom> U بیشتر تلاش کردن
level of effort U تلاش رزمی یکان
prowl U پرسه زدن تلاش
scrambling U بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles U بزحمت جلو رفتن تلاش
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
to turn upside down U هر تلاش امکان پذیری را کرن
work someone's finger to the bone <idiom> U تمام تلاش را به کار بستند
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered U حداکثر تلاش در کمترین زمان
scrambled U بزحمت جلو رفتن تلاش
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
go long U تلاش درپاس طولانی بجلو
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
scramble U بزحمت جلو رفتن تلاش
to torpedo U تارومار کردن [مانند تلاش کسی]
use up every ounce of energy U نهایت تلاش خود را به کار بستن
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
inert mine U مین بی اثر وبدون خرج تلاش
To make desperate efforts. U این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
stretch runner U تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
to put one's best foot formost <idiom> حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
muss U درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
To go flat out . To make astupendous effort. U غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
However hard he tried ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . U اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
franchises U امتیاز
francs U امتیاز
franchise U امتیاز
prerogatives U امتیاز
prerogative U امتیاز
franc U امتیاز
scoreless U بی امتیاز
prominency U امتیاز
priviege U امتیاز
concession U امتیاز
pas U امتیاز
pre eminence U امتیاز
act of grace U امتیاز
credit U امتیاز
concessions U امتیاز
upper hand U امتیاز
rectums U امتیاز
prominence U امتیاز
rectum U امتیاز
ads U امتیاز
scorelines U خط امتیاز
scoreline U خط امتیاز
pre-eminence U امتیاز
advantage U امتیاز
point U امتیاز
royalty U حق امتیاز
runs U یک امتیاز
charter U امتیاز
ad U امتیاز
distinction U امتیاز
distinctions U امتیاز
scores U امتیاز
scored U امتیاز
lease U امتیاز
leases U امتیاز
exclusiveness U امتیاز
run U یک امتیاز
privilege U امتیاز
game bird U یک امتیاز
crediting U امتیاز
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com